آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۲۶۹ روز پیش
با باز شدن قفل در نگاه هردویمان به سمت در رفت. ندا داخل آمد و با دیدن ما دو تا غافلگیر شد.
ـ نوید! خیلی وقته اومدی؟
از جا برخاست و لبخندی تحویل ندا داد و گفت:
ـ همین الان.
ندا لبخندی بر لب نشاند و گفت:
ـ خیلی دلم ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سارای
10عالی بود من وقتی این رمان رو میخونم حس میکنم منم بینشون هستم، دستتتت طلاااامرضیه جونم 😘😘😘❤